متولد درمنكدر اول بهمنماه سال ۱۳۲۳ در دهي كوچك به نام «درمنك» در كوهپايههاي تفرش از توابع فراهان به دنيا آمدم، روزي كه آنقدر برف باريده بود كه نميتوانستي به راحتي در ده راه بروي، ناچار اهالي ده از راه پشتبام به خانه پدربزرگم رفتند تا مژدگاني دريافت كنند. در يك خانواده دهقاني به دنيا آمدم، مادر اهل ادب و هنر و شعر بود كه بافتقالي اصليترين هنرش به حساب ميآمد. مادر از خوانين و پدر از دهاقين فراهان بود، پدرم يكي از بهترين تعزيهخوانهاي آن خطه هم محسوب ميشد و به او مشغلامرضا ميگفتند. ما هفت فرزنديم كه من فرزند دوم خانواده هستم، چهار خواهر و سه برادر كه متاسفانه خواهر بزرگم در جريان انقلاب ودر اعتصاب پرستاران از دست رفت، در حال حاضر يك خواهر و يك برادرم در اراك زندگي ميكنند، برادرم كه در اراك زندگي ميكند، مهندس برق است و برادر ديگرم معاون ارشاد استان مازندران بود كه البته در حال حاضر بازنشسته است.
بيسوادي، بيمعناست
در فراهان بيسوادي، معنايي ندارد، شما در آنجا عدهاي انگشتشمار ميتوانيد فرد بيسواد پيدا كنيد، ضمن اينكه فراهان بنيانگذار موسيقي ايران است، از طرفي اكثر مردم آنجا خوش خط هستند، به هر كس كه بگوييد روي يك برگه كاغذ براي شما يك خط بنويسد، آن برگه را دور نمياندازيد. خاطرات زيباي من در صحراها و دشتهاي فراهان است، شايد به همين خاطر است كه هر ماه بايد به آنجا بروم و به ايل و تبارم سري بزنم. تا كلاس سوم ابتدايي در مكتب خانه ده درس ميخواندم، سپس به تهران، منزل دايي آمدم، زندگي من فراز و نشيب بسياري داشت، از همان ابتداي كودكي، دستم در جيب خودم بود، كارگري ميكردم ۴۰، ۵۰ نوع كار را انجام دادم، ماسه داخل كاميون ميريختم، آسفالت كار بودم، پادوي داروخانه، پادوي تزريقات، كارگر دوچرخهساز، كارمند بانك بازرگان، با وكلاي دادگاه كار كردم و از آنجا كه يك فرد عاصي بودم، در يك جا نميتوانستم ثابت بمانم، از طرفي فقر را كاملا حس كردم، يادم ميآيد با شوهر خواهرم حاج سعدا… كه يكي از بزرگان شرق تهران است، يك اتاق يك در دو متري بالاي يك نانوايي سنگكي در كنار ورزشگاه شهباز سابق (هفده شهريور) كه از آن آقاي تقوي بود و كرايه آنجا را آيتا… كني ميدادند، زندگي ميكردم اما فقر نتوانست غرور مرا آزار بدهد و به ما ياد داد كه مردم چگونه زندگي ميكنند، به ما آموخت كه چشممان به مال خودمان باشد، به نواميس مردم نظري نداشته باشيم، به ما آموخت كه اگر خواهان چيزي هستيم بايد زحمت بكشيم. نام آن دوران را دوران كار و پيكار گذاشتم. يادم ميآيد در كلاسهاي شبانه خزائلي وقتي شهريهام بخشيده شد كه يكي از تاولهاي دستم در دست آقاي خزائلي تركيد، اما افتخارم اين است كه فارغالتحصيل يكي از بزرگترين دانشگاههاي هنر فرانسه هستم.راستي رفوي قالي، چسباندن كاغذ ديواري و باربري در راهآهن هم از جمله كارهايي است كه انجام دادم، بايد بگويم كه پس از ۶۳ سال زندگي هنوز دلم با آن زندگي ساده روستايي است.
زندگي هنريدر ۱۵ سالگي با برادران مفيد آشنا شدم و به تئاتر راه يافتم، در ۱۷ سالگي به تئاتر حرفهاي شاهين سركيسيان بنيانگذار تئاتر نو پيوستم، اين روند ادامه پيدا كرد تا سال ۱۳۵۰ كه خودم صاحب يك گروه تئاتر شدم. البته در ۱۷ سالگي در راديو تهران هم كارم كردم، يك سال بعد توسط آقاي بهرامي به داستان شب دعوت شدم. ۱۸ ساله بودم كه رل اول را ميگفتم، ۲۱ ساله بودم كه كارگردان اين برنامه شده و در سن ۲۲ سالگي جايزه بهترين نوشته «داستان شب» از آن من شد. در سال ۴۵ وارد راديو شدم، اما استخدامم به سال ۵۶ مربوط ميشود، يعني وقتي از فرانسه برگشتم.
ازدواجدر سال ۱۳۴۷ در گروه هنر ملي، كنكوري برگزار شد كه هشت هزار نفر شركت كردند، همسرم جزو شاگرد اولهاي آن كنكور بود، در گروه هنر ملي، درس تئاتر ميخواند، سپس بين ما دلبستگي ايجاد شد، اما او به من گفت: «بايد تحصيلت را ادامه بدهي»، چرا كه من ديپلم هم نداشتم، همان سال انگيزهاي در من ايجاد شد كه درسم را ادامه بدهم، ديپلم را گرفتم و در كنكور دو دانشگاه شاگرد اول شدم. بعد هم او به قولش وفا كرد، پس از ازدواج، در حالي كه شقايق سه ساله بود، به فرانسه رفتيم در آنجا سه سال و نيم درس خواندم و ليسانسم را گرفتم، همسرم هم دكتراي خود را آنجا گرفت. همسرم فهميه رحيميان دكتراي نقاشي دارد و در سال ۱۳۴۸ در «سلطان مار» بهرام بيضايي بازي بسيار خوبي از خود ايفا كرد و همان سال به عنوان بهترين بازيگر انتخاب شد.
فرزندان منشقايق و گلشيفته را كه همه ميشناسند، آذرخش پسرم موزيسين است، ليسانس نقاشي دارد و كاريكاتوريست خوبي هم هست و براي دلش كار ميكند. البته اردشير رستمي هم پسر خوانده من است، اردشير اهل شعر و ادبيات بوده و او نيز كاريكاتوريست بسيار ماهري است. البته او در فيلم شهريار هم بازي كرده، او شعر تمامي ملل را ميداند. فراهاني ميگويد: «زبان دوم من فرانسه است، من يكي از محققان موسيقي فوركلريك هستم، بيش از ۳۰ ملودي را به صورت ترانه در آوردهام و شعري تازه روي آن گذاشتهام. سبكهاي نقاشي را خوب ميشناسم، سازي نمينوازم، و بيشتر ميخوانم، پنجاه ترانه آذري بلد هستم و از قومهاي مختلف ايراني، ترانههايي به ياد دارم.فراهاني ميگويد: عمرم در راديو رفت، دلم در تئاتر است، سينما را محيط مافيايي كج قوارهاي ميدانم، در تلويزيون هم كمتر قدرم دانسته شد.او در مورد دخترانش ميگويد: هر كس كه بگويد اين دو تصادفي به هنر روي آوردهاند، از روي غرضورزي است، من آنها را از كودكي با تئاتر و هنر آشنا كردم، همان طور كه خيليها در گروه من بودند، من آن سالها با گروه كوچ در ميدان شوش تئاتر كار ميكردم و بچههاي زيادي در اطرافم بودند كه بعدها براي خود كسي شدند، افرادي چون پرويز پرستويي، محمود جعفري، مهدي ميامي، عبدالرضا اكبري، حميد صفايي و…
آشنايي با پرويز پرستويياولين بار كه پرويز را ديدم در جشنواره تئاتر شمال بود، من يكي از اعضاي هيئت داوران بودم، در آنجا نمايشي ديدم كه از بازي پرستويي خوشم آمد، او جايزه اول را برد، من در جمع چهارصد، پانصد نفر در هنگام اهداي جايزه به پرستويي، پشت تريبون گفتم: «من مطمئن هستم، اين مرد اگر رشد درست و منطقي در عرصه داشته باشد و به درستي مطالعه كند، يكي از بازيگران بزرگ هنر ايران خواهد شد.» خيليها از من دلخور شدند، اما بعدها مشخص شد كه پيشبينيام درست بود. او ميگويد: فرزندانم از كودكي با هنر آشنا شدند، شيرخوار بودند كه آنان را پشت صحنه تمريناتمان ميخوابانديم و از زماني كه چشمان خود را باز كردند با تئاتر آشنا شدند.
مافياي سينمامافياي سينما، يعني آن پديدهاي كه تقوايي را در خانهاش مينشاند، بهرام بيضايي را خانهنشين ميكند، مافياي سينما يعني اينكه صدها اثر هنري كه كنار ميرود، مافياي سينما يعني، بودجههاي ميلياردي براي ساختن فيلمهاي بيمحتوا، مافيا يعني كسي كه خرج ميلياردي براي فيلم خود ميكند، اما فيلمش فروش نميرود، اين يعني مافيا… مافياي سينما يعني… بگذريم.
بازيهاي من۳۰ سريال تلويزيوني بازي كردم، ۰۴ فيلم سينمايي و بيش از سه هزار نمايشنامه در راديو و نزديك به صد تئاتر بازي كردم.
اولين لژيونر ايرانبا بچههاي چهارصد دستگاه همبازي بودم، كه بعدها آنان فوتباليستهاي بزرگي شدند، افرادي چون فريبرز اسماعيلي، گودرز حبيبي، اصغر شرفي، اشرف كاشاني، پرويز قليچخاني، ناصر شاطريان، حميد لواساني… در تيم شعاع بازي ميكردم، يكبار هم با تيم استقلال در قزوين بازي كردم، با فوتباليستهاي آن زمان رفيق بودم، در تيم برق و شعاع توپ زدم و برق را به دسته اول آورديم. در فرانسه هم در يك تيم باشگاهي بازي كردم، كه اولين لژيونر نام گرفتم.
باباي شقايق و گلشيفته
دوست ندارم به هيچ عنوان، دو دخترم را با هم مقايسه كنم. به نظر من استعدادهاي شقايق هنوز ميدان عمل پيدا نكرده، امتيازاتي كه ميتوان براي شقايق برشمرد، دانستن دو زبان انگليسي و فرانسه شناخت موسيقي در حد عالي، همينطور شناخت فوقالعادهاي از شعر دارد. درك جامعهشناسياش خيلي خوب است و به عنوان يك ابزار اجتماعي قابل توجه از آن استفاده ميكند.در مورد گلشيفته هم بايد بگويم كه هر پنج يا ده سال در هر يك از شاخههاي هنر شخصيتي به وجود ميآيد كه شبيه هيچكس ديگر نيست مثل پرويز فنيزاده، مرحوم مهدي فتحي يا در نقاشي مثل قندريز، گلشيفته از ديد من چنين ارزشي دارد. من باباي شقايق و گلشيفته هستم و هر دو را به يك اندازه دوست دارم و براي هر دويشان آرزوي موفقيت ميكنم.
«شقايق فراهاني»، فرزند بزرگ خانواده فراهاني؛ فرزند پدري به نام «بهزاد» كه كولهباري از تجربه دارد و بهطور حتم اين تجربه را دختر از پدر به ارث برده است، درست مثل خواهر كوچكش «گلي»… شقايق و گلشيفته بدون اغراق از بهترين بازيگران سينماي ايران در سالهاي اخير هستند… شقايق ميگويد: راز موفقيت گلي، تصميمهاي درست او در انتخاب فيلمهايش بوده است. نقشهايي كه او را تا سوپر استار شدن پيشبرد و خواهر بزرگ، حالا از موفقيت خواهر كوچكترش خشنود و خوشحال است و به خود ميبالد، چون او اولين كسي بود كه گلي را با حرفه بازيگري آشنا كرد… شقايق از آن دست بازيگراني نيست كه دچار غرور كاذب شود، به همه نظرها احترام ميگذارد و دوست دارد به انتقادها هم توجه كند، چرا كه راز ماندگاري را در بيشيله پيله بودن ميداند، نه غرور كاذبي كه اين روزها متاسفانه بسياري از بازيگران سينماي ايران به آن دچار شدهاند… حتي زماني كه در برنامه شب شيشهاي، باران كوثري، گلشيفته را به شقايق ترجيح داد، در صورتي كه ميتوانست حداقل پاسخي بدهد كه شقايق از او ناراحت نشود، اما اشتباه نكنيد! شقايق نه تنها ناراحت نشد، بلكه به نظر باران هم احترام ميگذارد و برايش آرزوي موفقيت ميكند… و اين خصلت بازيگران مردمدار است كه بايد اين چنين عمل كنند… شقايق با اينكه چند سالي مورد بيمهري قرار گرفت، اما با اعتماد به نفس هر چه تمامتر، همانطور كه از پدر آموخته شكايتي ندارد و ميگويد: تقدير چنين بود. او از جمله بازيگران بااستعداد سينماي ايران است كه اعتقاد دارد بايد اين استعداد را پرورش داد و به آن دست يافت… او ماندگاري را به سوپراستار شدن ترجيح ميدهد و براي خودش و ديگر بازيگران سينماي ايران آرزو ميكند كه همه به امنيت شغلي برسند، چه جوان چه پير… اين بازيگر سينماي ايران، نقاش چيرهدستي نيز است و اين هنر را از مادر به ارث برده است. وي حرفهاي زيادي براي گفتن داشت، از زمانهايي كه به او نقش پيشنهاد نميشد، اما هيچگاه اميدش را از دست نداد، چرا كه اعتقاد داشت «تا شقايق هست زندگي بايد كرد»… با او به گفتگو نشستيم، حرفهاي زيبايي از دل به زبان راند… بخوانيد.
شقايق فراهاني، برايبازيگر شدن چه فاكتورهايي داشت؟فراهاني: همانطور كه ميدانيد، هنر هميشه در خانه ما بوده، به ويژه كه پدرم پيشكسوت اين كار است. از كودكي به خاطر پدر و مادرم به هنر علاقهمند شده و آن را ادامه دادم تا حال كه اينجا هستم. زماني كه طوطيا اكران شد،همه بر اين عقيده بودند كه دختربهزاد فراهاني به عنوان يكسوپراستار ديگر متولد شده است،اما مدتي از شما در سينماي ايرانخبري نبود تا اينكه در يكسالاخير بسيار پركار شديد، چه اتفاقيافتاد؟
فراهاني: اينكه چه اتفاقي افتاد، بارها گفتم كه نميدانم. شايد به نوعي در زندگي امتحان شدم، اما به هر حال تجربه بود، شايد هم انتخابهاي درستي نداشتم… در حال حاضر هم به اوج نرسيدم، به هر حال فراز و نشيبها به همراه تجربه، جزوي از زندگي افراد در هر مقطعي است. بازيگري از نگاه شما چيست؟فراهاني: يك حرفه به همراه عشق است كه من با اين اميد به آن نگاه كردم. شايد به اين خاطر است كه من بين سينما، مجموعههاي تلويزيوني و تئاتر تفاوتي قائل نميشوم، چرا كه هر كدام جايگاه خاص خود را دارد و اين عشق افراد است كه، آنها را به سوي هر كدام از اين سه گزينه ميكشاند. براي انتخاب نقش، چهفاكتورهايي را در نظر ميگيريد؟فراهاني: فيلمنامه را كه ميخوانم، دوست دارم آن نقش جاي كار داشته باشد كه خودم را نشان بدهم، اين علاقه شخصي است، اما مسائل حاشيهاي، نقش مهمي دارد كه بعضي مواقع باعث ميشود دركارهايي كه دوست نداري، بازي كني. اولينبار كه مقابل دوربين قرار گرفتي، چه احساسي داشتي؟فراهاني: كاري از آقاي كاربخش در سال ۷۲ بود و پس از آن مجموعه حباب در سال ۷۳، كار آقاي معارفي. مقابل دوربين قرار گرفتن ساده نبود، اما به خاطر حضور پدرم اين ترس در وجودم فروكش كرد. من از شش، هفت سالگي به همراه پدر تئاتر كار ميكردم، در تئاتر كه ميدانيد، تنها يك دوربين شما را نگاه نميكند، بلكه صدها چشم نظارهگر شما هستند، از اينرو ترس به آن شكل نداشتم… ارتباط با مخاطب را تجربه كرده بودم، حس من در آن لحظه اين بود كه به بازي ادامه بدهم و خودم را به جايگاهي برسانم. آرزو داشتي چهنقشي بازي كني كه تاامروز نتوانستي؟فراهاني: خيلي دلم ميخواست نقشهاي ماندگار بازي كنم كه در سينماي ايران بماند، مثل «باشو غريبه كوچك» اما هنوز به اين آرزو نرسيدهام، فكر كنم در سريال «كلاه پهلوي» نقشي كه بازي كردم ماندگار شود. شقايق فراهانيچهطور آدمي است؟
فراهاني: آدم… يك آدم عادي كه زنده است. طوري پاسخداديد كه انگار ازخودتان ناراحت هستيد؟فراهاني: به هر حال بارها پيش آمده كه از خودم ناراحت شدم، بهخصوص وقتي كه بايد قدر خود را ميدانستم، اما ندانستم،زمان هم كه بگذرد، ديگر نميتوان برگشت. آينده كاريتان را چگونه پيشبينيميكنيد؟فراهاني: غيرقابل پيشبيني است، چرا كه شغل ناامني داريم و همين ناامني اجازه نميدهد يك برنامهريزي درستي داشته باشيم. يعني ممكن است يك روز بگوييدديگر نميخواهم بازي كنم؟فراهاني: بله، ممكن است، شايد يك عشقي فراي عشق بازيگري بيايد كه من بازيگري را كنار بگذارم. نظرت درباره ژانر طنز چيست؟فراهاني: ببينيد، ما در موقعيتي كار ميكنيم كه ژانرطنز براي يك هنرپيشه زن مهيا نيست، فكر نكنم خانمها بتوانند در اين ژانر موفق شوند. خيلي از محدوديتها باعث ميشود كه يك زن نتواند به آن نقش پرو بال بدهد، اما اين محدوديتها براي مردان وجود ندارد و به همين خاطر آنان در ژانر طنز موفقترند. براي مثال مردان راحتتر ديالوگها را بيان ميكنند يا ممكن است شوخيهايي بكنند كه يك زن نتواند مقابل دوربين اين كار را انجام دهد. به نظر شما تئاتر كارخانه بازيگرياست؟فراهاني: نه؛ از آقاي پرستويي شنيدم كه تئاتر در اصطلاح، يك بازيگر را روغن كاري ميكند. به عنوان خواهر بزرگتر، از موفقيتگلشيفته خوشحال هستيد؟
فراهاني: مسلما همينطور است، اولين كسي كه گلي را به دنياي بازيگري آورد خود من بودم. يادم ميآيد، مادرم به خاطر رشته تحصيلي گلشيفته كه موسيقي بود، به شدت با اينكه او رو به بازيگري بياورد مخالفت ميكرد. او دلش ميخواست گلشيفته در رشته تحصيلياش به رشد و شكوفايي برسد… از آنجا كه پدرم خود سينمايي بود، پيشنهادهايي به او ميشد كه گلشيفته را به اين وادي بياورد، بگذريم… يك روز مادرم در منزل نبود، داريوش مهرجويي ميخواست فيلمي بسازد كه آقاي شريفينيا انتخاب بازيگر آن را بر عهده داشت، من گلي را به دفترش بردم، از گلي عكس گرفتند و روز بعد هم او را به دفتر آقاي مهرجويي بردم و از گلي تست گريم گرفتند. پس از تست گريم، صورت گلي تغيير كرده بود، در برگشت به منزل از خودم ميپرسيدم كه جواب مادرم را چه بدهم… مادرم برخورد شديدي با من داشت، اما به هر حال گلشيفته آن نقش را گرفته بود، از طرفي پدرم هم بدش نميآمد كه گلشيفته به سوي سينما برود. در آن فيلم، گلي نقش يك بچه را بازي ميكرد، من هم قرار بود در يكي دو سكانس پاياني نقش بزرگيهاي گلي را ايفا كنم. نام آن فيلم «درخت گلابي» بود، اما شايد برايتان جالب باشد، بدانيد بعدها فيلمنامه تغيير كرد و نقش بزرگيهاي گلي حذف شد (ميخندد) و تنها عكسهاي مرا در صحنه گذاشتند. خوشحالم كه نقشي در بازيگر شدن او داشتم. هنوز هم شما راهنمايياش ميكنيد؟فراهاني: نه ديگر، حالا بايد او مرا راهنمايي كند، همانطور كه ميبينيد فيلمهايش هم موفق شدند. گلي وقتي كه بزرگ شد درايت بيشتري در انتخاب نقشها از خود نشان داد. البته به شرايط هم بستگي داشت، من در آن زمان يك آدم مستقل بودم و گلي هم دختر بابا بود… نه اينكه من دختر بابا نبودم، اما بودن در كنار پدر و اينكه نگران آينده اقتصادي نباشي، باعث ميشود كه در انتخاب نقشهايت دقيقتر باشي.يعني شما نگران آينده بوديد؟فراهاني: نه به آن شكل، اما مسائل اقتصادي اجبار ميكند كه كار كنيم، نه اينكه هر نقشي را بگويند كار كنم، اما بايد كار ميكردم. چون كه مستقل بودم…ولي زماني كه گلي خانه بابا بود، مشكل اجارهخانه و دغدغه مالي نداشت، پس راحتتر نقشهايش را انتخاب ميكرد، در صورتي كه براي من اوضاع تا حدودي متفاوت بود… براي شقايق شدن چه هزينههاييپرداخت كرديد؟فراهاني: هزينههاي زيادي… اينكه دو سال و هفت ماه بيكار بودم و طي اين مدت هيچكس حال مرا نپرسيد. يعني ممنوعالكار بوديد؟فراهاني: ببينيد، ممنوعالكار بودن را اعلام نميكنند، اما وقتي سر دهها فيلم ميروي و بعد ميبيني كه تو را انتخاب نميكنند، فكر ميكنيد چه معنايي داشته باشد و بعد هم كمكم متوجه ميشوي كه يك «جو» براي شما اينگونه ميخواهند، من هم از سال ۱۳۸۱ به مدت دو سال و هفت ماه اين اتفاق را تجربه كردم. يعني ميخواهيد بگوييد، يك باندبراي شما اينگونه خواست؟
فراهاني: نامش را نميدانم كه باند است يا چيز ديگري… اما موقعيتي براي شما پيش ميآيد كه نميتوانيد به فعاليت خود ادامه دهيد. ميخواهم در حال حاضر پيشكسوتهاي سينما را براي شما مثال بزنم، آنها پس از يك عمر كار كردن، حال نميتوانند به راحتي زندگي كنند، هيچ حمايتي از جايي نميشوند، اين آينده ما هم هست، جز اين است؟ از محيط سينما خسته شديد يا نه؟فراهاني: خسته نشدم، ولي آن ذوق هنري سابق را ندارم. عشق سينما هنوز در دلم نمرده، اما آن هيجان سابق را هم ندارم، دليلش را هم نميدانم، شايد هم پا به سن گذاشتم (ميخندد) نميخواهيد بيشتر توضيح بدهيد،درباره آن دو سال و هفت ماه؟فراهاني: چه فايدهاي دارد، به هر حال جزو افت و خيزهاي زندگي من بود كه گذشت. به نظر خودتان نقشهاي كليشهايبازي نكرديد؟فراهاني: من نقشهاي متفاوتي را بازي كردم يا شايد نقشهاي كليشهاي كمتر بازي كردم. من در هنر همهگونه تيپ را دوست دارم تجربه كنم، اما دوست دارم بيشتر در نقشهايي بازي كنم كه هيچوقت كهنه نشود. در سالهاي اخير، سينماي ايرانبه شدت به چهره و ستارههاي جذاباهميت ميدهد، نظر شما چيست؟فراهاني: در همه جاي دنيا همينطور است، اين فاكتورها براي سوپراستار شدن احتياج است، اما دليلي براي ماندگاري نيست. اصلا در سينماي ايران سوپراستارداريم و از نظر شما سوپراستار يعني چه؟فراهاني: سوپراستار يعني اينكه يك بازيگر بنا به هر دليلي از جمله چهره خوب، رفتار و استعدادش، به يكباره مشهور شود… اما باز هم اين سوپراستار شدن با ماندگاري تفاوت دارد، بله سوپراستار ماندگار داريم، پرويز پرستويي، محمدرضا فروتن… گلشيفته در حال حاضر سوپراستاراست؟فراهاني: بله، گلي سوپراستار است، دلم نميخواهد در مورد گلي به پرسشي پاسخ بدهم! چرا؟فراهاني: ببينيد، اگر تعريف كنم ميگويند خواهرش است، اگر انتقاد كنم، ميگويند دو خواهر با يكديگر بد هستند… خيليها شما را با هم مقايسه ميكنند؟فراهاني: بهطور كلي مقايسه افراد كار درستي نيست، هر كدام از انسانها جايگاه خودشان را دارند. فكر كنيم كه در دو سال اخير، خيليهادوست داشتند لج شقايق فراهاني را در بياورند؟فراهاني: (ميخندد) خوب در بياورند، اما اين كار درستي نيست، با اينحال هستند افرادي كه ما را با يكديگر مقايسه ميكنند. هستند افرادي كه جهتدار به اين مسئله فكر ميكنند، از طرفي من خواهرم را بزرگ كردم و هميشه آرزوي موفقيت او را داشتم. شده گلي با شما مشورت كند؟
فراهاني: نه زياد، چون ميبيند كه من انتخابهاي اشتباهي كردم، از اينرو او با من زياد مشورت نميكند، از طرفي من احساسيتر رفتار ميكنم، اما گلي عاقلانه رفتار ميكند. در حال حاضر من در انتخاب نقشهايم بيشتر از او راهنمايي ميخواهم. از كارهاي اخيرتان راضي هستيد؟فراهاني: بد نبود، قلقلك، صحنه جرم و مهمان… كارهاي اخير من بود. واقعا شما باندهاي سينمايي راميشناسيد، با اينحال با آنها كار ميكنيد؟فراهاني:كار نكنيم، چه كار كنيم. اگر هم باندي باشد، دلم ميخواهد بگويم، نه، اما اجازه بدهيد يك توضيح كامل بدهم. ببينيد، من در حال حاضر پروژهاي تحويل ميگيرم، از اينرو دوست دارم اطرافيان خود را بر سر كار بياورم، فكر نكنم نام اين را باند بگذاريد، از طرفي دست خيليها را هم ميگيرم كه نان بخورند. و خيليهاي ديگر نان نخورند، گرچهدر خيلي از كشورهاي جهان اينگونه است؟فراهاني: نه اينگونه نيست، چون كه سينماي ايران با سينماي جهان به هيچ عنوان قابل مقايسه نيست. در سينماي دنيا يك بازيگر پول خوبي از كليپهاي تلويزيوني و آگهيهاي تجاري به دست ميآورد، اما در ايران وضع بدين شكل نيست، اينجا يك بازيگر در كليپ موسيقي بازي ميكند، هزار نفر به او ايراد ميگيرند، بيلبوردهاي تبليغاتي هم كه در حال حاضر ممنوع شده است… الان من دوست دارم كه كليپ بازي كنم، اما ميترسم كه خيليها بگويند شقايق چون بيكار شده كليپ بازي ميكند؟!در برنامه شب شيشهاي خيليها ازگفته باران كوثري در مورد شما ناراحت شدند؟فراهاني: ببينيد، باران و گلي از كودكي با هم دوست بودند و بزرگ شدند. آن روز باران بر اثر بيتجربگي گفت كه از كارهاي گلي خوشم ميآيد، گرچه شيطنتهاي مجري برنامه را هم نبايد ناديده گرفت… البته من تنها يك قسمت از شب شيشهاي را ديدم… اصلا برنامههاي ديگر را نديدم، شايد آنچه را هم كه الان ميگويم، تنها شنيدههاست، اما پس از برنامه باران كوثري، خيليها با من تماس گرفتند و از آن طرز صحبت ناراحت شدند، شايد باور نكنيد، سر صحبت باران عزيز، سه كارگردان هم با من تماس گرفتند و نقشهاي خوبي را به من پيشنهاد كردند، آنها گفتند «از آنجا كه از پاسخ باران ناراحت شديم، خواستيم از شما دلجويي كنيم»… گرچه بايد اشاره داشته باشم، باران هم اگر چنين نظري را مطرح كرد، با توجه به بيتجربگي و همچنين مسائل شخصي كه از گذشته بوده، چنين نظري داده است… مسائل شخصي؟فراهاني: نه، نه… اشتباه برداشت نكنيد، صميميترين دوست من در وادي سينما «آتنه فقيهنصيري» است. شايد خيليها از من بپرسند بين آتنه و خانم… كدام را ميپسندي و من آتنه را انتخاب كنم، باران هم از آنجا كه با گلي ارتباط زيادي داشته، گلي را انتخاب كرده و هيچ قصد بياحترامي هم نداشته است. شايد پرسش برنامه شب شيشهاي را از افرادي كه با من ارتباط دارند، بپرسيد، آنها هم بگويند، ما شقايق را بيشتر دوست داريم. اما به هر حال فكر ميكنيم آنگفتگو تبعات زيادي داشت؟فراهاني: تبعات آن بيشتر به سود من بود، چرا كه ضدتبليغ، خود نوعي تبليغ است.گرچه تا دو هفته پس از برنامه با من تماس ميگرفتند و درباره آن برنامه اظهارنظر ميكردند.حالا اگر كسي از شما بپرسد كهباران كوثري چنين نظري درباره شما دارد،نظر شما چيست؟فراهاني: نظرش قابل احترام است. اجازه بدهيد آدمها را با يكديگر مقايسه نكنيم. آرزوي شما براي سينماي ايران؟فراهاني: هنرمندان به امنيت شغلي برسند. نظرتان درباره مديربرنامه چيست؟فراهاني: خيلي در ايران رايج نيست، گرچه تعدادشان انگشتشمار است، اما با اينحال چيز بدي هم نيست… براي مثال من در چند كار پولم را نگرفتم، اما وقت نكردم كه اقدام كنم، فكر كنم مديربرنامه در اين موارد به كار ميآيد. نظرتان درباره اين واژهها…مادر: عشق، پدر: كودك، برادر: عزيز، خواهر: شيرين يك خاطره جالب از گلي؟فراهاني: يك روز سرد زمستاني كه كسي در خانه نبود، گلي و آذرخش را به حياط بردم، صورتشان را نقاشي كردم، آن هم زيربرف… از آنها عكس گرفتم، پس از اين اتفاق، هردويشان سرماي سختي خوردند… من هم به مادرم چيزي نگفتم… غافل از اينكه آن عكسها در دوربين است، پس از چند ماه كه پدرم عكسهاي دوربين را ظاهر كرد، مادرم متوجه شد كه چرا آن روز گلي و آذرخش سرما خوردند… نظرتان درباره خانواده سبز چيست؟فراهاني: نشريه شما را نزد اشخاصي ميديدم، كه فكر نميكردم آنها نشريه خانوادگي بخوانند… ممنون، گفتگوي خوبي بود…
بهزاد فراهاني سالهاست كه در حيطه هنر كشور فعاليت ميكند، او تا كنون توانسته است، شاگردان زيادي را تحويل هنر ايران بدهد… آرزوي كودكياش اين بود كه روزي تدريس كند و به اين آرزويش هم رسيد.او خانوادهاي هنرمند دارد، شقايق دختر بزرگش كه در سال ۱۳۵۱ به دنيا آمد و خيلي زود نام خود را سينماي ايران شناساند، همچنين دختر كوچكش «گلشيفته» كه حالا جزو سوپراستارهاي زن سينماي ايران است، او در سال ۱۳۶۲ به دنيا آمد.درخت گلابي اولين فيلمش بود كه در ۱۴ سالگي بازي كرد و آخرين فيلمي كه از او به نمايش درآمد، «ميم مثل مادر» ساخته مرحوم «رسول ملاقليپور» بود. ضمن اينكه به زودي فيلم سنتوري وي ساخته «داريوش مهرجويي» به اكران درخواهد آمد، در فيلمي كه او روبهروي «بهرام رادان» بازي ميكند و از آن به عنوان يك شاهكار هنري ياد ميكنند.«به نام پدر»، «گيس بريده»، «ماهيها عاشق ميشوند»، «زمانه»، «اشك سرما» و «بوتيك» از معروفترين فيلمهاي اوست.بازي او در اشك سرما چنان زيبا بود كه او را كانديد سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن كرد.شقايق فراهاني هم با فيلم «ليلا» به كارگرداني داريوش مهرجويي وارد حيطه سينما شد و در «چتري براي دو نفر»، جاي خود را در سينماي ايران باز كرد. ضمن اينكه با بازي در فيلم «پروانه» به كارگرداني عباس رافعي، در سطح بينالمللي هم توانست خود را مطرح كند.شقايق فراهاني يك پسر ۱۴ ساله به نام «سام» دارد كه مثل تمام مادران ايراني به فرزندش عشق ميورزد و آرزويهاي خوبي براي او دارد…نكته ديگر اينكه بهزاد پدرشان، حس غريبي به زادگاهش در منطقه «درمنك» فراهان در استان مركزي دارد. او ميگويد: هرگاه كه دلم ميگيرد و از اين زندگي شهري خسته ميشوم، خودم را به آنجا ميرسانم.براي اين خانواده هنرمند آرزوي موفقيت، سربلندي و سلامتي ميكنيم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر